شروع سال 1387 مبارك

آرزويم اين است
نتراود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد. نرود لبخند ازعمق نگاهت هرگز و به اندازه ي هر روز تو عاشق باشي. عاشق آنكه تو را مي خواهد و به لبخند تو از خويش رها مي گردد و تو را دوست بدارد به همان اندازه كه دلت مي خواهد
نوروز 1387 بر همه ي شما دوستان و همكاران خوبم مبارك
چند وقت پيش يكي از بچه هاي كافه ديزاين اين شعر شقايق (كه پايين گذاشتم ) ؛ نوشته بود خيلي خوشم اومد ، امشب بي دليل حسه شاعريم گل كرد و گفتم بزارمش اينجا تا همه بخونن........مخصوصا شقايق ها

شقايق

شقايق گفت:با خنده نه بيمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حديث ديگري دارم
گلي بودم به صحرايي نه با اين رنگ و زيبايي
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شيدايي
يکي از روزهايي که زمين تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش مي سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بي تاب و خشکيده تنم در آتشي مي سوخت
ز ره آمد يکي خسته به پايش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پيداي پيدا بود
ز آنچه زير لب مي گفت : شنيدم
سخت شيدا بود نمي دانم چه بيماري
به جان دلبرش افتاده بود- اما طبيبان گفته بودندش
اگر يک شاخه گل آرد
ازآن نوعي که من بودم
بگيرند ريشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
براي دلبرش آندم
شفا يابد
چنانچه با خودش مي گفت بسي کوه و بيابان را
بسي صحراي سوزان را به دنبال گلش بوده
و يک دم هم نياسوده که افتاد چشم او ناگه
به روي من
بدون لحظه اي ترديد شتابان شد به سوي من
به آساني مرا با ريشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد
و او مي رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا مي کرد
پس از چندي
هوا چون کوره آتش زمين مي سوخت
و ديگر داشت در دستش تمام ريشه ام مي سوخت
به لب هايي که تاول داشت گفت:اما چه بايد کرد؟
در اين صحرا که آبي نيست
به جانم هيچ تابي نيست
اگر گل ريشه اش سوزد که واي بر من
براي دلبرم هرگز
دوايي نيست
واز اين گل که جايي نيست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!
نمي فهميد حالش را چنان مي رفت و
من در دست او بودم
وحالا من تمام هست او بودم
دلم مي سوخت اما راه پايان کو ؟
نه حتي آب، نسيمي در بيابان کو ؟
و ديگر داشت در دستش تمام جان من مي سوخت
که ناگه
روي زانوهاي خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبريز ماتم شد کمي انديشه کرد- آنگه
مرا در گوشه اي از آن بيابان کاشت
نشست و سينه را با سنگ خارايي
زهم بشکافت
اما ! آه
صداي قلب او گويي جهان را زيرو رو مي کرد
زمين و آسمان را پشت و رو مي کرد
و هر چيزي که هرجا بود با غم رو به رو مي کرد
نمي دانم چه مي گويم ؟ به جاي آب، خونش را
به من مي داد و بر لب هاي او فرياد
بمان اي گل
که تو تاج سرم هستي
دواي دلبرم هستي
بمان اي گل
ومن ماندم
نشان عشق و شيدايي
و با اين رنگ و زيبايي
و نام من شقايق شد
گل هميشه عاشق شد

معماري معاصر مشهد در پنج پرده

مقاله مهندس خبازي با عنوان "معماری معاصر مشهد در پنج پرده" در شماره هشتم ، ويژه نوروز هشتاد و هفت مجله" ساختمان ایران" چاپ شد. در این مقاله کل دوره های معماری معاصر مشهد با ویژگیها و مسائل مختلف سبکی و تاریخی معرفی شده است. این مقاله چکیده پایان نامه کارشناسی ارشد جناب مهندس خبازي به راهنمایی دکتر اقضلیان و مشاوره مهندس صحاف و دکتر زنجانی زاده بوده . مطالعه این مقالعه به علاقمندان معماری معاصر مشهد توصیه می شود
*****
محل توزيع مجله ساختمان ايران
فروشگاه عالم زاده
كتابفروشي كسري

قدرداني

حرف براي گفتن زياده ولي گفتن نگيم بهتره ...........از اونجايي كه قدر داني از استاد هيچ وقت جرم نبوده فقط مي گم خدا مهندس اعرابي ، مهندس خبازي ، مهندس سبزواري و مهندس امام جمعه حفظ كنه! در اين 5 ترم رفت و آمد در دانشگاه فقط مي تونم اين اساتيد به خوبي ياد كنم و بگم كه واقعاً لايق واژه ي استادي بودن و هستن و انشاالله خواهند بود.
اميدوارم اساتيدي مثل دكتر حاج رضا پور هيچ وقت پشت بچه هاي اين دانشكده خالي نكن
****
خدا بيامرزه مهندس باقرزاده كه هيچ وقت از ياد بچه هاي معماري مشهد نخواهد رفت